مشخصات کتاب داستان راستان
نام : |
کتاب داستان راستان |
مولف ، نویسنده : |
مرتضی مطهری |
انتشارات، نشر : |
صدرا |
تعداد صفحات / سایز و مدل : |
368 / رقعی شومیز |
شابک : |
9789645600189 |
قیمت پشت جلد : |
209,000 تومان |
قیمت با تخفیف : |
163,000 تومان |
|
کتاب داستان راستان استاد مرتضی مطهری نشر صدرا مجموعه ای از داستان هایی است که علاوه بر راهنمایی اخلاقی و اجتماعی, معرف روح تعلیمات اسلامی نیز هست که توسط انتشارات صدرا به چاپ رسیده است.
اطلاعات کتاب
نام کتاب : |
داستان راستان |
جلد اول و دوم |
نويسنده ، مولف : |
استاد مرتضی مطهری |
گرداوري ، مترجم : |
استاد مرتضی مطهری |
نشر ، ناشر ، انتشارات : |
صدرا |
تعداد صفحه / قطع و نوع جلد : |
363 ص, رقعی, شمیز |
نوبت چاپ و سال چاپ : |
پنجاه و هفتم 1399 |
قيمت پشت جلد کتاب ( تومان ) : |
75000 |
موضوع : |
داستان های اخلاقی |
شابک : |
9789645600189
|
تگ ها : |
خرید کتاب داستان راستان, خرید اینترنتی کتاب داستان راستان, متفکر شهید استاد مرتضی مطهری, جلد اول و دوم, چاپ پنجاه و هشتم, خرید کتاب داستان راستان مطهری, مجموعه آثار استاد مطهری, خلاصه کتاب داستان راستان, انتشارات صدرا, داستان راستان صدرا, خرید کتاب داستان راستان انتشارات صدرا |
|
درباره کتاب
کتاب داستان راستان:استاد مرتضی مطهری, نشر صدرا
مردی که کمک خواست که
به گذشته پرمشقت خویش می اندیشید، به یادش می افتاد که چه روزهای تلخ و پر مرارتی را پشت سر گذاشته، روزهایی که حتی قادر نبود قوت روزانه زن و کودکان معصومش را فراهم نماید. با خود فکر می کرد که چگونه یک جمله کوتاه - فقط یک جمله - که در سه نوبت پرده گوشش را نواخت، به روحش نیرو داد و مسیر زندگانی اش را عوض کرد و او و خانواده اش را از فقر و نکبتی که گرفتار آن بودند نجات
او یکی از صحابه رسول اکرم بود. فقر و تنگدستی بر او چيره شده بود. در یک روز که حس کرد دیگر کارد به استخوانش رسيده، با مشورت و پیشنهاد زنش تصمیم گرفت برود و وضع خود را برای رسول اکرم شرح دهد و از آن حضرت استمداد مالی کند.
با همین نیت رفت، ولی قبل از آنکه حاجت خود را بگوید این جمله از زبان رسول اکرم به گوشش خورد: «هر کس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک میکنیم، ولی اگر کسی بی نیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوقی دراز نکند خداوند او را بی نیاز می کند.» آن روز چیزی نگفت و به خانه خویش برگشت. باز با هیولای مهیب فقر که همچنان بر خانه اش سایه افکنده بود روبرو شد. ناچار روز دیگر به همان نیت به مجلس رسول اکرم حاضر شد. آن روز هم همان جمله را از رسول اکرم شنید: «هر کس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک میکنیم، ولی اگر کسی بی نیازی بورزد خداوند او را بی نیاز می کند.» این دفعه نیز بدون اینکه حاجت خود را بگوید به خانه خویش برگشت. و چون خود را همچنان در چنگال فقر ضعیف و بیچاره و ناتوان میدید، برای سومین بار به همان انیت به مجلس رسول اکرم رفت. باز هم لبهای رسول اکرم به حرکت آمد و با همان آهنگ - که به دل قوت و به روح اطمینان می بخشید همان جمله
را تکرار کرد.
این بار که آن جمله را شنید، اطمینان بیشتری در قلب خود احساس کرد. حس کرد که کلید مشکل خویش را در همین جمله یافته است. وقتی که خارج شد با قدمهای مطمئن تری راه می رفت. با خود فکر میکرد که دیگر هرگز به دنبال کمک و مساعدت بندگان نخواهم رفت. به خدا تکیه می کنم و از نیرو و استعدادی که در وجود خودم به ودیعت گذاشته شده استفاده می کنم و از او می خواهم که مرا در کاری که پیش میگیرم موفق گرداند و مرا بی نیاز سازد.
با خودش فکر کرد که از من چه کاری ساخته است؟ به نظرش رسید عجالتا این قدر از او ساخته هست که برود به صحرا و هیزمی جمع کند و بیاورد و بفروشد. رفت و تیشه ای عاریه کرد و به صحرا رفت، هیزمی جمع کرد و فروخت. لذت حاصل دسترنج خویش را چشید. روزهای دیگر به این کار ادامه داد، تا تدریجا توانست از همین پول برای خود...